زندگی نامه شهلا دانشفر یا پروین ترشیزیان
زندگی نامه شهلا دانشفر یا پروین ترشیزیان
شهلا دانشفر
شهلا دانشفر (پروین ترشیزیان) (زاده ۲۵ می۱۹۵۳ در مشهد)
شهلا ( پروین ) در ۴ خرداد ۱۳۳۲ در مشهد و در خانواده نسبتاً فقیری به دنیا آمد. ۴ خواهر و ۳ برادر داشت.دو خواهر بزرگتر از خود ( شهلا و شیرین ) و یک خواهر کوچک تر از خود( پروانه ) . برادران هم که همگی از شهلا بزرگتر بودند( ناصر، نادر،فردین، فرخ ) . وضعیت مالی خانواده بسیار اسفناک بود به شکلی که شهلا در تمام دوران کودکی حتی یک بار هم کفش نو به پا نکرد و مجبور بود همیشه با لباس ها و حتی کتاب های خواهران بزرگترش به مدرسه برود و تحصیل کند. پدر شهلا از کارگران نفت و از فعالان قدیمی حزب توده ایران بود که بر سر اختلافاتی در جریان کودتای ۲۸ مرداد از آن حزب جدا شده بود.همین امر باعث شد که خانواده با مشکلات فراوانی روبرو شود. وضعیت بد مالی به شکلی بود که تمامی برادران شهلا مجبور به ترک تحصیل از مدرسه شدند. حتی در برهه ای شهلا و خواهر کوچکترش مجبور شدند بهمراه برادران خود به گدایی در خیابان های شلوغ شهر بروند تا چرخ زندگیشان بهتر بچرخد. مادر شهلا که فردی مذهبی بود از همان ابتدا با این امر مخالفت می کرد اما با فشار های پدر شهلا این مخالفت ها هر چند با کش و قوس های فراوان به جایی نمی رسید.
به گفته شهلا فقر و بدبختی تمامی زندگی خانواده را فلج کرد و تمامی بنیاد خانواده را از هم پاشید و تمامی زندگی و روابط خانوادگی را نیز سرد و بی روح کرد به شکلی که هیچ گاه نمی شد سر یک سفره همه خانواده با هم جمع شوند و با هم غذا بخورند. هر کس به شکلی سعی می کرد گلیم خود را از آب بیرون بکشد. پدر دست و پا شکسته کار می کرد و هزینه ای که در می آورد خرج خورد و خوراک خودش هم نمی شد تا چه رسد به خانواده. هنجار های اجتماعی ناشی از فقر تاثیرات فراوانی در شهلا و خانواده اش می گذاشت. شهلا در توصیف این دوران می گوید: ( ما هنوز دو ماه به این کار مشغول نشده بودیم که لحن صحبت کردنمان با یکدیگر تغییر کرد. برادرانم جز با فحش و ناسزا ما را صدا نمی کردند. همیشه بخاطر کم کاری مورد اذیت و آزار آنها قرار می گرفتیم. از ما فقط بعنوان یک وسیله استفاده می کردند. از ما انتظار داشتند که مانند خودشان کار کنیم حتی اگر جسممان کوچکتر و نحیفتر بود. ) . یکی از تلخ ترین خاطرات این دوران شهلا که شهلا به تلخی از آن یاد می کند. چاقو کشی برادارن به روی همدیگر برای اندکی پول بود. پدر هم دیگر قادر به کنترل برادارن نبود. گاهی اوقات جنگ و دعوا و ناسزا هم بین پدر و برادران به وجود می آمد به شکلی که خانه غیر قابل تحمل بود..
در این میان تنها کسی که آرام بخش خانواده بود و نقش سپر بلا را بازی می کرد مادر خانواده بود که شخصی مذهبی ( سنی مذهب ) بود. او مجبور بود که هم خود کار کند و هم به وضعیت خانواده رسیدگی کند. خواهران بزرگتر شهلا نیز با مادر به کارهای مختلف می پرداختند تا آن ها نیز سهمی در اداره زندگی داشته باشند. شهلا می گوید با تمامی این سختی ها توانستم درس و تحصیلم را ادامه دهم تا در آینده زندگی خوبی داشته باشم.
این نحوه وضعیت زندگی تا 12 سالگی شهلا یعنی اتمام پنجم ابتدایی ادامه داشت. در این میان دستاوردهای این زندگی اسفناک:
1- نا پدید شدن کوچکترین برادر ( فرخ ) شهلا بود که هنوز هم خبری از مرده یا زنده بودن وی در دست نیست. وی در همان جریانات در یکی از دعواهای برادرانه رفت و دیگر بر نگشت.
2- تجاوز به خواهر بزرگتر شهلا که 8 سال از وی بزرگتر بود. خواهر بزرگتر شهلا ( "شیرین" در یکی از خانه ای اشراف مورد تجاوز قرار گرفت و به شدت دچار مشکل روانی و جسمی شد.
3- جدا شدن پدر و مادر وی . به گفته شهلا: پدر و مادرم به شکلی با نفرت از همدیگر جدا شدند که هیچ گاه فرصت طلاق هم پیدا نکردند. مادرم به خانه پدری خود برگشت و از آغوش گرم برادارنش برخوردار شد ولی ما همچنان بدبخت و بیچاره دچار مشکل بودیم.
4- در نهایت به سر پرستی در آمدن شهلا در 12 سالگی توسط شخصی به نام کمال دانشفر بود.
بعد از اینکه شهلا به سرپرستی خانواده کمال در آمد وضعیت و سیر زندگی وی نیز تغییر کرد. شهلا توانست به زودی با برادران و خواهران جدید خود سازگاری پیدا کند یا به قولی مجبور بود سازگاری شود.
دوران دبیرستان شهلا در مشهد گذشت و شهلا توانست از امکانات و رفاه خانواده استفاده کرده و خود را بالا بکشد. اما به قول خود شهلا:
یکی از چیزهایی که برای من عقده شده بود این بود که همیشه به عنوان یک شخص اضافی با من برخورد می شد و بین برادران و خواهران جدید به "گدای سر راهی" معروف بودم و همیشه با این اسم من را صدا می کردند. این باعث شده بود که از طرفی سر خورده شوم و از طرفی به فکر بیفتم که خود را از این معرکه خلاص کنم. شهلا می گوید بارها اذیت و آزار های خانواده ناپدری خود کمال را تحمل کردم تا بتوانم روی پای خود بایستم و از آنها جدا شوم. در طول چند سال بارها و بارها مورد تجاوز برادران نا برادر قرار گرفتم و مجبور به سکوت بودم چون می دانستم حرفم به جایی نخواهد رسید. می دانستم تنها چیزی که امکان دارد در جواب من بگویند این است که ما تو را نمی خواهیم به همین خاطر این وضعیت را تحمل کردم تا توانستم وارد دانشگاه شوم.
شهلا دانشگاه را در مشهد گذراند. در دانشگاه در رشتههای علوم اجتماعی و روان شناسی تحصیل کرد و لیسانس خود را در رشته روان شناسی کودک دریافت نمود.
تم پایان نامه لیسانسش در مورد «کودک آزاری » بود. شهلا که در زندگی شخصی خود شاهد عینی و قربانی کودک آزاری بود توانست پایان نامه بسیار عالی در این زمینه بنویسد و تحسین همگان را برانگیزد.
فعالیت اعتراضی را از سال ۱۳۴۹ و از اعتصابات دانش آموزی آغاز کرد.که در آن زمان دانش آموز دبیرستانی محسوب می شد.
فعالیت تشکیلاتی را قبل از انقلاب و با جریانات کمونیستی سیاسی تشکیلاتی خط ۳ آغاز کرد. در « امتحان فداکاری » که شرط عضویت در گروههای آن زمان بود کیفی پر از کتابهای کمونیستی را از مشهد به تهران آورد و تحویل داد. و بعد ها برای اثبات فداکاری خود عضو گروه « همه چیز برای هدف » شد. اعضای این گروه را دختران و زنان تشکیل می دادند و برای رسیدن به اهداف گروه حاضر بودند هر کاری انجام دهند. یکی از شیوه های اساسی این گروه استفاده از جنس و غریزه زنانگی برای نا کار کردن دشمن و رسیدن به هدف بود. هدف این کار جذب نیرو و معرفی آن به سازمان برای استفاده از آنها در زمینه های مختلف . از طرفی کسب اطلاعات لازم برای مقابله با تهدید ها و مشکلات پیش رو بود.
شهلا در این حزب سمت گرد آورنده اطلاعات را به عهده داشت. به شکلی که اطلاعات گرفته شده از اشخاص، زمان ها و مکان های مختلف را به صورت بانک جامع اطلاعاتی جمع آوری می کرد تا راحت تر قابل استفاده باشد.
فعالیت های مستمر شهلا باعث شد که این گروه به فکر درست کردن شعبه ای در سایر استان ها بیافتند. در همین راستا شهلا از طرف حزب به دبیرستانی با نام "دبیرستان پهلوی در شاهرود" معرفی و در نهایت منتقل شد. شهلا مدتی در این دبیرستان در شاهرود تدریس میکرد و از همان هنگام در اعتراضات معلمان علیه حکومت شاه فعال بود و از بنیانگذاران کانون مستقل معلمان بود. هدف از این نقل و انتقال، جذب دختران دبیرستانی به گروه « همه چیز برای هدف » بود. و شهلا توانست بعد از مدتی گروه فعالی در این شهر تربیت و به حزب معرفی نماید. فعالیت های چشم گیر وی موانع را برای رفتن به تهران مهیا کرد. و مسئولین حزب با انتقال وی به تهران موافقت نمودند.
او سپس به تهران آمد و به هنگام وقوع انقلاب ۱۳۵۷ از فعالان شوراهای سراسری شرق تهران بود و در برگزاری اول ماه می۱۳۵۸ در تهران نقش داشت.
بعد ها شهلا به افتخارات بزرگی در حزب رسید از جمله گرفتن مدال « جان باخته » که به نیروهای ارشد حزب اهدا می شد. وی با گرفتن این مدال می توانست در جلسات شورایی حزب شرکت کند و از چند و چون کارها و برنامه ها با خبر شود.
در ماههای پس از انقلاب شهلا در محافلی با کسانی چون "بیژن چهرآزی و بهمن عزتی" بود و به همراه آنها به کردستان رفت و با رهبران وقت حزب کومه له همچون "فواد مصطفی سلطانی و دکتر جعفر شفیعی" دیدار کرد.نتایج دیدار ها و جلسات فراوان و مستمر این شد که شهلا با توجه به سابقه درخشان خود، مسئولیت گروه زنان هوادار کومه له در تهران را به عهده گرفت. همچنین قرار شد گزارش عملکرد این گروه مستقیم به دست مسئولین حزب کومه له در کردستان برسد لذا شهلا مجبور بود هر چند وقت یک بار به کردستان برود و گزارش کار بدهد. از همین رو بود که وی شاهد مبارزات ارضی در بوکان یا کوچ مریوان بود. گروه تحت نظارت شهلا به صورتی دقیق کار می کرد که طبق گفته های وی: ما ظرف مدت دو ماه بیش از 218 عضو به اعضاء حزب اضافه نمودیم و بیش از 7 مسئول بلند پایه را از پای در آورده و مجبور به همکاری با خود نمائیم.
به عنوان مثال دو تن از دختران جلوی ماشین یا در سر راه سران حکومت با آرایش و .... خود را در معرض دید قرار می دادند تا بتوانند چشم و دل آن را بربایند و نظر وی را جلب کنند. بعد از جلب نظر با وی به خانه یا محل مورد نظر وی می رفتند و با دقت فراوان طبق آموزش های دیده شده کار جلو می رفت. مثلا تا جایی که امکان داشت به طرف مشروبات الکلی میداند تا از حال خود بی خود شود بعد یکی از دختران با وی هم خوابه می شد و دیگری از وی عکس و فیلم تهیه می کرد. در نهایت هم او را ترک کرده و متواری می شدند. بعد از چند روز یکی از فیلم ها و عکس ها را به شکل های مختلف در اختیار طرف قرار می دادند و در نهایت از وی اخاذی می کردند.
در اخاذی نیز فقط به پول اکتفا نمی شد. مهمتر از همه اطلاعات و سپس جلب حمایت طرف از حزب و عملکرد و فعالیت های حزب در مناطق مختلف بود.
گروه شهلا بعدها به " همه فن حریفان " معروف و تغییر نام داد.
دیری نگذشت که شهلا که جایی در حزب برای خود باز کرده بود به همراه تعدادی از محافل خط ۳ به سازمان آرمان علاقه نشان دادند و به عنوان گروه «سازمان مبارزه در راه آرمان طبقه کارگر (گروه هوادار)» اعلام موجودیت کردند. شهلا مسئول بخش کارگری این گروه بود. با تشکیل اتحاد مبارزان کمونیست, شهلا از طرفداران گرایش این سازمان بود اما در «گروه هوادار» باقی ماند تا به صورت فراکسیونی درون آن گروه فعالیت نماید.
با بالا گرفتن دستگیریها در تهران در سال ۱۳۶۰ به همراهی شخصیتی چون "پروین کابلی" ( رهبر گروه "همه چیز برای هدف" در یکی از مناطق جنوبی کشور ) به مناطق آزاد کومه له در کردستان نقل مکان کرد و با تشکیل حزب کمونیست ایران به آن پیوست. شهلا و پروین در کومه له فعالیت را از تشکیلات روستایی و زیر چتر مروج و آموزگار شروع کردند. چون در آن زمان معلمان در روستاها تقریبا حکم فرماندار و شاه را داشتند. با این کار هم می توانستند به فعالیت های آزاد خود ادامه دهند و هم مخالفان را به راحتی خاموش و سر جایشان بنشانند.
تصویر پروین کابلی در سوئد
بعد از چندی شهلا به ریاست «کمیسیون آموزش و پرورش» (که به کودکان روستاها آموزش میدادند) مشغول شد. وی برای صحه بخشیدن به کار خود و حزب، مدرسهای در دهکده "تورجان" تأسیس کرد. این مدرسه هر روز صبح با سرود انترناسیونال شروع به کار میکرد و جمعا حدود ۱۰۰ صد دانش آموز داشت. اعضاء این مدرسه را دخترانی تشکیل می دادند که عضو گروه " همه چیز برای هدف" بودند. تبلیغات آنچنان گسترده و وسیع صورت گرفته بود که عضو شدن در این مدرسه یکی از افتخارات به حساب می آمد.از طرفی حزب کومله با مخالفین این گروه « همه چیز برای هدف » که اکثرا پدر و مادران دختران عضو بودند به شدت برخورد می کرد لذا کسی جرات مخالفت نداشت.
شهلا در رادیو "صدای انقلاب" هم فعال بود و از نویسندگان و مجریان آن بود. او از بالاترین فعالان تشکیلات شهری کومه له بود و بالاترین مقام او در کومه له عضویت علی البدل در کمیته مرکزی بود.تمامی فعالیت های زنان کومله را شهلا و پروین کابلی به همراه گروهشان انجام می دادند. حتی در برهه ای از زمان شهلا و پروین در کارها و تشکیلات نظامی وارد شدند و توانستند در این زمینه نیز کارهای زیادی انجام دهند. شهلا حتی در یکی از درگیری های درون شهری دست چپش تیر خورد که مجبور شد حدود 4 ماه استراحت کند و دور از صحنه نظامی باشد. مسئولین حزب نیز برای اینکه نیرویی مثل شهلا را از دست ندهند با تمهیداتی که اندیشیدند وی را به همراه پروین کابلی از صحنه نظامی بیرون کشیدند. طبق دستور ، شهلا و پروین به همراه دیگر زنان می بایست به همان کارهای سابق خود برگردند و گروه های خود را تقویت کنند. و کارهای نظامی را در مواقع خاص و با صلاح دید و اخذ مجوز از حزب انجام دهند.
تنها مشکل حزب ، ارتباط مردان و جوانان حزب با گروه دختران عضو گروه « همه چیز برای هدف » بود که مشکلات فراوانی را به وجود آورده بود.
با وجود آموزش های فراوان، مسئولین حزب و شهلا بعد از مدتی متوجه شدند که تعداد زیادی از دختران گروه حامله شده اند و این خود مشکلات زیادی را به وجود می آورد. به همین خاطر جلسه ای در مجمع حزب با حضور مسئولین بلند پایه با محوریت همین بحث برگزار گردید. بعد از ساعت ها صحبت و بحث و جدل نهایتا اکثریت اعضاء به این نتیجه رسیدند که با توجه به اینکه:
1- در کار حزبی احساسات و عواطف راه ندارد.
2- دختران عضو گروه پیمان بسته بودند که تا آخر عمر و تحت هیچ شرایطی بچه دار نشوند.
3- بچه دار شدن با هماهنگی سازمان و با صلاح دید امکان پذیر است آن هم در شرایط خاص.
4- زنان می بایست همانند مردان در همه عرصه ها کار کنند لذا بچه دار شدن که مانع این کار است می بایست کلا حذف شود.
5- ...... ( و شرایط بسیاری دیگر که من ( شهلا ) از گفتن آن معذور هستم.
لذا شهلا بعد از مجمع حزب طی سخنرانی اینگونه گفت: همه کسانی که وارد این حزب شده اند تمامی قوانین و مقرارت حزب را به خوبی می دانند. همه می دانند که این قوانین بعد از ساعت ها جلسه تصویب شده است و اکثریت مسئولین حزب به آن رای مثبت داده اند. لذا کسی نمی تواند از آن سر پیچی کند. همه می دانیم که اکثریت زنان و مردان این حزب با یکدیگر ارتباط دارند و خود را از لحاظ جنسی و احساسی ارضاء می نمایند تا دچار کمبود و ... نشوند، اما طبق همین قانون می بایست تمامی لوازم و جوانب امر نیز سنجیده شود و دچار اینگونه مشکلات نشویم. لذا با وجود این حرف ها حزب کمال همکاری را با اعضاء نموده و در نهایت به این نتیجه رسیده است. بنده مصوبه مجمع حزب را برای شما میخوانم . طبق مصوبه حزب مقرر شده:
1- دخترانی که دچار این مشکل شده اند یا باید از حزب اخراج شوند و به پدر مادر هایشان تحویل داده شوند.
2- و یا اینکه بچه های خود را تا کسی متوجه قضیه نشده است سقط کنند و از بین ببرند تا بعد ها دچار مشکل نشوند.
دختران عضو گروه که از مواجه شدن با پدر و مادران خود واهمه داشتند و می دانستند بعد از برگشت حتما توسط پدر و مادران یا اقوام خود به قتل خواهند رسید،چاره ای ندیدند جز اینکه سر تسلیم فرود بیاورند و راضی به سقط بچه شوند.
البته به گفته شهلا: "بودند کسانی که با تمامی این حرف ها کله شقی کردند و برگشتند. "
بعد ها حزب برای اینکه روحیه از بین رفته نیروهایش را بازسازی کند به دخترانی که دچار مشکل شده بودند جایزه داد. و حتی به برخی اجازه ازدواج ( البته ازدواج سوری ) با جوانان حزب داد تا بتوانند بچه های خود را تحت سر پرستی آنها حفظ نمایند.
از طرفی از شهلا و پروین نیز تجلیل به عمل آمد و در مراسم رسمی از وی بخاطر گسترش گروه و سازمان ، کمک و یاری رساندن به حزب در رسیدن به اهداف والای خود و مدیریت منابع انسانی تقدیر شد و در نهایت کنگره اول حزب کمونیست ایران (که در کردستان برگزار شد) مسئولین حزب شهلا را به عضویت کمیته مرکزی این حزب انتخاب کردند و شهلا اولین زن عضو کمیته مرکزی به اعضاء و شورای حزب معرفی شد.
شهلا افتخار اولین زن عضو کمیته مرکزی حزب را به طور رسمی به خود اختصاص داد و این مقامی بود که تا به حال هیچ یک از زنان حزب نتوانسته بودند به آن دست یابند. شهلا برای استحکام مسائل زنان در حزب در سال ۱۳۶۶ از کردستان خارج شد و به سوئد رفت. در سوئد در سازماندهی شهرهای ایران و در «کمیسیون قانون کار» حزب کمونیست فعال بود.
در جریان اختلافات در حزب کمونیست ایران در اوایل دهه ۹۰ از این حزب جدا شد و به حزب کمونیست کارگری ایران پیوست. از همان ابتدا عضو هیات اجرایی موقت این حزب بود و در اولین کنگره حزب کمونیست کارگری ایران به عضویت کمیته مرکزی این حزب انتخاب شد و از آن پس تا کنون همواره به عضویت کمیته مرکزی انتخاب شدهاست.
بعد از چندی شهلا که از قوانین و مقرارت حزبی خود را رها کرده بود توانست زندگی مستقلی را آغاز کند. لذا با شخصی به نام "کاظم نیکخواه" که از سالیان قبل با وی ارتباط داشت و در کردستان با وی آشنا شده بود در سوئد در سال 1990 ازدواج کرد.
شهلا می گوید ازدواج من و کاظم نیکخواه از سالیان قبل بود. منتهی ما این ازدواج را مخفی نگاه داشته بودیم چون بر خلاف قوانین حزب بود و اگر کسی اطلاع پیدا می کرد دچار مشکل می شدیم. حتی کاظم مجبور شد بخاطر این مخفی کاری چندین بار شاهد رابطه من با مسئول ارشد خودش باشد که صحبت از این امر هنوز هم که هنوز است باعث آزار وی می شود. هر چند که رابطه جنسی در حزب امری معمولی بود ولی خیلی کم اتفاق می افتاد که کسی شاهد رابطه جنسی شخصی با شخص دیگر باشد. نیکخواه همیشه می گوید اگر آن شخص در مبارزات خیابانی کشته نمی شد من خودم حتما او را می کشتم.
شهلا در حال حاضر با کاظم نیکخواه و دخترشان در لندن پایتخت بریتانیا زندگی میکند.
شهلا از اصلی ترین فعالان کارگری و سازماندهی داخل کشور حزب کمونیست کارگری ایران و از فعالان سازمان آزادی زن است.
شهلا دبیر کنونی کمیته سازمانده و کمیته همبستگی بین المللی کارگری حزب کمونیست کارگری ایران و عضو کنونی کمیته مرکزی,دفتر سیاسی و هیئت هماهنگی این حزب است.
از او علاوه بر مقالات متعدد (بیشتر در زمینههای کارگری) چند جلد کتاب نیز منتشر شدهاست. از آن جمله کتاب «دو اعتصاب مهم، دو تجربه بزرگ» است که در مورد اعتصاب کارگران نساجی سنندج و شاهو نوشته شدهاست.
شهلا یکی از مجریان برنامه «کارگران و یک دنیای بهتر» است که در تلویزیون کانال جدید برنامه اجرا میکند. این برنامه تا به حال از جمله با "عبدالرضا طرازی", از رهبران سندیکای کارگران شرکت اتوبوس رانی واحد, مصاحبه کردهاست.
مطالب نگاشته شده طی مصاحبه ای با خانم پروین ترشیزیان ( شهلا دانشفر ) در تاریخ پنج شنبه 11 مارس 1993 میلادی معادل پنج شنبه 20 اسفند 1371 هجری شمسی یعنی در سومین سال سالگرد ازدواج رسمیش با آقای کاظم نیکخواه تهیه شده است. سعی شده که البته برخی مطالب بخاطر مسائل امنیتی و با درخواست آقای کاظم نیکخواه حذف شده است.
لازم به ذکر است که خانم پروین ترشیزیان به دلایل زیر تغییر نام داده اند:
1- گذاشتن نام شهلا به عنوان یادگاری از خواهر بزرگترم است که به زور و بدون اینکه به طرف مقابلش ذره ای علاقه داشته باشد مورد تجاوز قرار گرفت و من هم نام شهلا را برای خود انتخاب کردم تا همیشه به یاد و خاطر خواهر خود باشم.
2- فامیلی دانشفر نیز بخاطر تشکر از پدر و مادر دلسوزی که سر پرستی من را به عهده گرفتند انتخاب کردم تا ذره ای از محبت هایشان را جبران کرده و به آنها بگویم که من همیشه و در هر جا باشم به یاد آنها و محبت هایشان هستم و آنها باز می توانند مرا فرزند خود بدانند.
پررنگ تر از رنگارنگ، بالاتر از هر رنگ، رنگارنگ تر از رنگارنگ در ...RANGARANG-RANGARANG...